سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیرى را که آتش دوزخ در پى بود خیر نتوان به حساب آورد ، و شرّى را که پس آن بهشت بود ، شرّ نتوان وصف کرد . هر نعمتى جز بهشت خوارست ، و هر بلایى جز آتش دوزخ عافیت به شمار . [نهج البلاغه]

چرا مرگ بر آمریکا؟

مروری بر ماجرای حدیبیه
مطلب از این قرار است که جمعیتى از مسلمانان در سال ششم هجرى، بدون سلاح و تجهیزات لازم و بدون آرایش جنگى، در مقابل کفار که مسلح و مجهز بودند، قرار گرفتند و بنابراین بود که مسلمانان دست به اسلحه نبرند. این در قضیة حدیبیه بود. این قضیه را، هم «غزوة‏ حدیبیه» گفته‏اند، هم «صلح حدیبیه». اگرچه جنگى واقع نشد، اما حرکتى که اتفاق افتاد، از یک جنگ بزرگ داراى آثار بیشترى بود؛ برکات آن و کیفیت رویارویى، یک برکت و کیفیت استثنایى بود. در این حادثه، کفار قریش با تجهیزات، با سلاح، با مردان جنگى و با پیش‏بینیهاى لازم، به سراغ مسلمانانى آمدند که با خودشان سلاح بر نداشته بودند و فقط به قصد مشرف شدن به عمره و زیارت خانة خدا به راه افتاده بودند. نتیجه به جنگ نینجامید و برکات زیادى بر این رویارویى صلح‏آمیز مترتب شد.
نبى اکرم(‏صلى الله علیه وآله) چندین بار به مناسبت‏هایى از مردم بیعت گرفت. یکى از این بیعتها که شاید از همه سخت‏تر بود، «بیعت الشجره» یا بیعت رضوان در ماجراى حدیبیه است. وقتى کار سخت شد، پیغمبر اکرم آن هزار و چند صد نفرى را که دور و برش بودند، جمع کرد و فرمود: «از شما بر مرگ بیعت مى‏گیرم. نباید فرار کنید. باید آن‏قدر بجنگید تا پیروز و یا کشته شوید!» گمان مى‏کنم آن حضرت جز همین یک بار، در هیچ جاى دیگر چنین بیعتى از مسلمانان نگرفته است. بارى؛ در میان آن جمعیت، همه رقم آدمى حضور داشت. آدمهاى سست ایمان و آن‏طور که نقل مى‏کنند آدمهاى منافق در همین بیعت بودند. اولین کسى که بلند شد و گفت: «یا رسول اللَّه! بیعت مى‏کنم» همین جوان نورس [علی بن ابیطالب (علیه السلام)] بود. جوانى بیست و چند ساله دستش را دراز کرد و گفت: «با تو بر مرگ بیعت مى‏کنم.» بعد، دیگر مسلمانان تشجیع شدند و یکى پس از دیگرى با پیغمبر بیعت کردند. آنهایى هم که دلشان نمى‏خواست، ناگزیر از بیعت شدند. «لَقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِى قُلُوبِهِمْ».
چند ادعا در مقالة مورد اشاره مطرح می شود که در حقیقت مستندات و پایه‏های بحث نویسنده را تشکیل می دهد. لذا لازم است با دقت بیشتری مورد بازخوانی قرار گیرند:
آیا هدف پیامبر از حرکت به سمت مکه «مانوری نظامی برای نمایش قدرت» به قریش با هدف دستیابی به صلح بود؟!
نویسندة مقاله، سعی دارد با تحلیل واقعة حدیبیه و اقدامات پیامبر(صلی الله علیه و آله) در پیش و پس از آن، نیت پیامبر را بخواند و هدف او از حرکت به سمت مکه را طبق فهم و دریافت خود تعلیل نماید؛ لذا با استفاده از عباراتی نظیر «پیامبر دریافته بود که...»، «و برای این کار باید...» و «لازمة این کار آن است که...» تلاش می‏کند به اهداف پنهان اقدامات پیامبر دست یابد و نتیجه می‏گیرد:
بدین سبب پیامبر با حرکت به سوی مکه، نمایشی از قدرت را طرح ریزی می نمایند؛ مانوری که منجر به صلح حدیبیه شد.
و در صفحة بعد می‏نویسد:
حرکت پیامبر بهترین زمینه را برای تحمیل صلح به قریش فراهم نمود.
و در آخر با استناد به روایتی غیر قابل اتکا و ضعیف ، سعی می‏کند تحلیل خود را مستند کند.
بگذارید پیش از هر نقد و اشکالی به تحلیل نویسنده، ماوقع را از منابع دست اول تاریخ اسلام ببینیم.
 تاریخ یعقوبی، نقل ماجرای حدیبیّه را با این جملات آغاز می‏کند:
«رسول خدا در سال ششم، همراه مردمی به قصد عمره بیرون رفت و برای قربانی در کعبه، هفتاد شتر همراه برد و یارانش نیز شترانی بردند. سپس قریش او را از کعبه باز داشتند، گفت: به قصد نبرد بیرون نیامده ام و تنها آهنگ زیارت خانه خدا دارم. و رسول خدا در خواب دیده بود  که به خانه خدا در آمد و سر تراشید و کلید را گرفت.»
طبری نیز در تاریخ خود می‏نویسد:
«پیامبر در جواب بدیل بن ورقای خزاعی که به او از نظامیان مستقر در حدیبیه خبر می‏داد، فرمودند: ما برای جنگ با کسی نیامده‏ایم و برای عمره آمده‏ایم.»  
شبیه همین مطلب، در الکامل فی التاریخ آمده است:
«... در همین سال، پیغمبر برای عمره (زیارت کعبه در غیر ایام حج) در ماه ذی‏القعده با گروهی از مهاجرین و انصار رهسپار شد. قصد جنگ هم نداشت. عدة هزار و پانصد و گفته شد هزار و سیصد تن هم همراه او بودند. و شترهای قربانی را همراه خود برده بودند تا مردم بدانند فقط قصد زیارت خانة خدا را دارد؛ نه جنگ.»
در تفاسیر معتبر همچون المیزان،  مجمع البیان  و جوامع الجامع  نیز با اندک تفاوتی، ماجرا را به همین شکل نقل کرده‏اند.
جالب اینجاست که بسیاری از منابع تاریخی تصریح دارند که به دستور پیامبر، کاروانیان تجهیزات نظامی همراه خود نیاوردند و به جز سلاحی که مسافر با خود بر می دارد، به همراه نداشتند؛ واقدی در مغازی  و مقریزی در امتاع الاسماع  نقل می کند که پیامبر با پیشنهاد برخی از اصحاب که خواستار برداشتن اسلحة بیشتر بودند، مخالفت فرمودند. تا آنجا که بسیاری اینطور سفر کردن را بی احتیاطی و سفری بی بازگشت دانستند، لذا از همراهی با کاروان پیامبر خودداری کردند.
به روشنی پیداست که اگر هدف پیامبر، همانطور که نویسندة محترم ادعا کرده اند، انجام مانوری نظامی و قدرت نمایی به قریش، با هدف دستیابی به صلح بود، هیچکدام از این اقدامات منطقی نبود. از سویی دیگر، بارها پیامبر اکرم هدف خویش را زیارت خانة خدا عنوان فرموده و تصریح می کردند که اگر از ورود آنها به خانة خدا جلوگیری نمایند، با آنها خواهند جنگید:
«ما برای جنگ با کسی نیامده‏ایم و هدف ما عمره است و اگر نخواهند، به خدایی که جان ما به فرمان اوست، با آنها در کار دین خویش می جنگم تا جان بدهم یا فرمان خدا اجرا گردد.»
و این پافشاری پیامبر ادامه داشت تا به الهام الهی به پذیرش معاهده، مأموریت یافتند؛ شیخ مفید در «ارشاد» می نویسد:
«هنگامی که سهیل بن عمرو بر انعقاد صلح نامه اصرار و پافشاری کرد، وحی بر پیامبر نازل شد که آن را قبول کند و امیرالمؤمنین را کاتب صلح نامه و متولی عقد قرارداد صلح قرار دهد.»
این ضرورت آمادگی پیامبر و یاران آن حضرت برای جنگ، مورد اشارة قرآن نیز قرار دارد؛ در سورة فتح، خداوند خطاب به آنان می فرماید:
وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً * سُنَّةَ اللَّهِ الَّتی‏ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً؛  و اگر کافران در سرزمین حدیبیه با شما پیکار می کردند، به زودی فرار می کردند، سپس ولی و یاوری نمی یافتند* این سنت الهی است که در گذشته نیز بوده است و هرگز برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت.
جالب اینکه با اندک تأملی بر آیات سوره فتح ـ سوره‏ای که به تشریح ماجرای حدیبیه می پردازد ـ علت صدور حکم از سوی پروردگار به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آشکار شده، از تأویل و تحلیلهای ناصوابی نظیر «طراحی استراتژی صلح از سوی پیامبر» یا «فرار پیامبر(!) از جنگهای تحمیلی قریش» بی‏نیاز خواهیم شد؛
هُمُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللَّهُ فی‏ رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلیماً؛  آنها کسانی هستند که کافر شده‏اند و شما را از زیارت مسجدالحرام و رسیدن قربانی‏هایتان به قربانگاه باز داشتند؛ و اگر مردان و زنان با ایمانی در این میان، بدون آگاهی شما، زیر دست و پا از بین نمی‏رفتند، که از این راه عیب و عاری ناآگاهانه به شما می رسید، خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‏شد؛ هدف این بود که خدا هر کسی را می خواهد در رحمت خود وارد کند؛ و اگر مؤمنان و کفار در مکه از هم جدا می‏شدند، کافران را عذاب دردناکی می‏کردیم.
شبیه این مضمون در روایات نقل شده، ذیل این آیات نیز آمده است:
علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق(علیه السلام) روایت می‏کند که خداوند(عزوجل) به پیامبرش خبر داد که علت صلح حدیبیه، فقط وجود مردان و زنان مسلمانی است که داخل مکه هستند، که اگر صلح انجام نمی شد و جنگ راه می افتاد آنها کشته می شدند. هنگامی که صلح انجام شد، آنها اسلام خود را آشکار کردند.
حضرت آیت الله سبحانی، دربارة این آیات به ذکر پرسش و پاسخی جالب می‏پردازند که مؤیدی است بر این نظر؛




رمضانعلی رحمتی ::: دوشنبه 88/8/11::: ساعت 3:5 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 2


کل بازدید :22879
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
رمضانعلی رحمتی
میخواهیم بگوییم چرا مرگ بر آمریکا میگوییم؟! چرا رابطه با آمریکا به نفع ما نیست؟! و ...
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<